تصورش هم شیرین است.مردمی که صفای خودشان را در وفا به دیگران پیدا می کنند.

دستی که برای دیگری در جیب می رود با محبت بیرون می آید. بی منت، بی ریا، از سر عشق.

گذشت و دوستی و محبت از در و دیوار شهر می بارد.

هیچ کس بدخواه دیگری نیست.

لبخند جواب لبخند است.

خودخواهی و خود بینی و بقیه خودها کنج خانه ها خاک می خورد اما محبت در کوچه ها دست به دست می شود.

 

شیطان خوب میداند. که دوستی و محبت، انسان را تا خدا می برد.

پس فتنه انگیزی را شروع می کند تا دوستی ها را به دشمنی بکشاند.

 

از خانه شروع می کند.

همسران را نشانه می رود و محبت آسمانی را با بهانه های زمینی مسموم می کند.

به کوچه و بازار و اینجا و آنجا سرک می کشد و آتش افروزی می کند.

سخن چینان و غیبت کنندگان را هم به همکاری می گیرد.

مردم شهرها را به هر بهانه ای با هم دشمن می کند.

ملتها به جان هم می اندازد تا هر چه دارند در آتش جنگ و دشمنی بسوزد.

 

کار را به جایی می رساند که به جای اینکه دست در دست هم جامعه ای باورمند بسازیم و با راهنمایی خوبان به قله های انسانیت برسیم. 

 

به نزاع با یکدیگر برخیزیم و نیروهایمان را صرف دشمنی با یکدیگر کنیم. 

این چیزیست که او می خواهد: 

 

إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء...

جز ان نیست که شیطان می‌خواهد در میان شما دشمنی و کینه بیفکند

 

سوره مائده، ۹۱